«اسلام سیاسی معاصر» ترجمه بخشی از کتاب سیاسیات الاسلام المعاصر (2012-1977) است. مقالات این اثر به بازخوانی تحولاتی می پردازد که اندیشه اسلامی در دو گونه اساسی اش: اصلاحی و احیایی به خود دیده است. نویسنده با اشاره به این دو گونه می نویسد: عادت من چنین است که مرحله نخست را که از 1850 تا 1940 ادامه داشته است، مرحله اصلاح گرایی می دانم و مرحله دوم را که از 1949 تا 2000 ادامه داشته است مرحله احیاگرایی یا بنیادگرایی. ایده ای که بر مرحله نخست حاکم بوده است ایده ترقی (پیشرفت) به سبک اروپایی اش بود. اما در مرحله دوم مساله اساسی، مساله هویت است. هنوز هم این مساله اخیر در محور قرار دارد. طبیعی است که میان این دو مرحله، تداخل و درهم تنیدگی باشد و گاه هر دو ایده (ترقی و هویت) در اندیشه یک تن ظهور یافته باشد. اما مبنای من در این طبقه بندی وجهه غالب و چارچوب کلی بوده است. از سیدمحمد رشید رضا (1935-1865) شاگرد عبده، فراوان مثال آورده ام که در دوره حیات استادش اصلاح گرا بود و به تدریج و در نتیجه شرایط و اوضاع سیاسی پیش از جنگ اول جهانی و سپس به سبب تمایلات سلفی که بر او چیره شد و بر افکار فقهی و سیاسی اش تاثیر نهاد به سمت هویت گرایی تغییر رویکرد داد. دشواره و دغدغه مرحله نخست این بود که چگونه از رکود و تقلید خارج شویم و از نوزایی غربی یاد بگیریم و با اسلحه خود غرب با او رقابت و در برابرش مقاومت کنیم تا از وابستگی و استعمار درآییم. در مرحله دوم، ایده سنت گرایی یا فرهنگ ملی و اسلامی و چگونگی خروج از سلطه استعمار و تهاجم فرهنگی به مساله محوری تبدیل شد. در مقاله نخست کتاب که دکتر مجید مرادی ترجمه کرده است دوره بندی ای از مراحل گفتمان اسلامی و تحولات آن از اصلاح گرایی تا سنت گرایی و احیاگرایی تا بنیادگرایی گسست باور و فروبسته در برابر غرب ارایه شده است. این تحول و دگرگونی در مقاله پنجم درباره شورا و چگونگی فهم و سیاسی سازی دوباره آن از سوی اصلاح گرایان روشن شده است، زیرا احیاگرایان نیز مانند اصلاح گرایان، سنت موروثی را مردود می شمارند اما آنان در عین پایه ریزی فرهنگ جدیدشان به سنت گرایی پناه بردند و بدان جا رسیدند که مسائلی را از سنت بازتاویل کنند تا از آن در فرآیند پی ریزی نظام اسلامی کامل و دولت اسلامی و سپس خلافت بهره گیرند. در مقاله ششم به مسائل زنان پرداخته و کوشیده ام تا توضیح دهم چرا فقه اصلاحی معتقد است، سنت موروثی به زن ستم کرده است و نه شریعت اسلامی، در حالی که اصلاح گرایان گمان می بردند که زن زیر سلطه غرب از شریعت فراتر رفته است و باید شریعت را دوباره بر او تحمیل کرد! در مقاله سوم و چهارم به مفهوم تمدن و مفهوم صلح پرداخته ام، همراه با خوانشی دقیق از تحولات این دو مفهوم که اهمیتی فراوان دارند و اینکه چگونه درک های متفاوتی از این دو مفهوم به تبع تحول روابط مسلمانان با غرب و جهان در نیمه دوم قرن بیستم شکل گرفت. اما در مقاله دوم به مطالعه جنبش های اسلامی و چگونگی تحول فرهنگ هویت و احیا به فرهنگ حزبی که هدفش اسقاط دولت غرب گراست، پرداخته ام. در مقاله هفتم که دکتر مرادی برای ترجمه انتخاب کرده است به کاوش در ایده جهان نگری که فیلسوف آلمانی ویلهلم دیلتای بدان باور دارد، پرداخته و از خلال مرور آثار چهار متفکر مسلمان نشان داده ام که در سایه این جهان نگری، اندیشه اسلامی چه تحولاتی را طی یک قرن پیموده است. در مقاله هفتم نشان داده ام که اسلام گرایان چگونه از دریچه هویت و نه مشارکت به جهان می نگرند و در پی ستیز با تمدن غرب هستند و در فضای واسازی و گسستی که اینان در مقابل غرب شکل دادند، اندیشه پیوست و همکاری مالک بن نبی به حاشیه رفت. به این ترتیب از خیرالدین تونسی صاحب اقوم المسالک (1860) تا جلال آل احمد صاحب غرب زدگی، گره غرب همچنان دغدغه اساسی سرآمدان اندیشه اسلامی باقی می ماند، همراه با تشابهاتی در دیدگاه ها و فهم ها و اختلاف در نسخه های علاج و راه های برون شد.